دلم خواست اینجا بنویسم تا هیچ وقت فراموش نکنم
مینویسم , مینویسم از اون روزای سخت
از اون روزای لعنتی , از اون روزای نفرین شده
مینویسم که تابستون ِ 91 بدترین روزای عمرم ُ رقم زد ، مینویسم که نابودم کرد , مینویسم که پوچم کرد , مینویسم که وجودمُ سوزوند
کی فهمید ؟ ها ؟ / هیشکی ، هیشکی
میدونی خدا ؟ باختم ! باختم بهت ! / هرچی که داشتم پرید -61-
فقط از ی ِ چیز راضیم
اینکه تو این مدت هیشکی ُ نداشتم / خودم تسکین ِ درد ِ خودم بودم / جز یکی دوتا از دوستام ؛ دلگرمی بودن برام اما من دلگرمی ِ بزرگتر میخواستم ، اونایی که باید میبودن نبودن : )
به آدمات بگو انقد ادعا نداشته باشن ! خب ؟! چشمک
میدونی ؟! خیلی از اون روزا بهترم اما هنوزم زخمش هر از گاهی سر باز میکنه و من باز تنهام / گله از تنهایی ندارم ؛ آخه میدونی که من عاشق تنهایی َم / فقط میخوام بگم که من میتونم
هنوز تموم نشده اما بدون من میتونم
همین
: )
کلمات کلیدی: